وبلاگ تفريحي و سرگرمي چيت چت

توليد بيسكوئيت براي فروش

1000 تومان


دانايي را پرسيدند چه وقت براي ازدواج پايدار مناسب است؟
ساعت | بازدید : 1063 | نویسنده : Behzad | ( نظرات )

ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺍﺳﺖ؟ 
ﺩﺍﻧﺎ ﮔﻔﺖ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺨﺺ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺷﻮﺩ. 
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻣﺎﻟﯽ؟ 
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻧﻪ 
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺟﺴﻤﯽ؟ 
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ 
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻓﮑﺮﯼ؟ 
گفت:ﻧﻪ !... 
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺍﺳﮑﻞ ﮐﺮﺩﯼ؟ 
گفت:آرى  
خخخخ

برچسب‌ها: طنز , خنده دار , باحال , جوك ,

موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,

|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


عكس هاي خنده دار(7 عكس)
ساعت | بازدید : 334 | نویسنده : Behzad | ( نظرات )

 

براي ديدن بقيه عكس ها به ادامه مطلب برويد.


موضوعات مرتبط: عكس , ,

|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


خلاقيت با مزه در تعمير اتومبيل(عكس)
ساعت | بازدید : 349 | نویسنده : Behzad | ( نظرات )

براي ديدن بقيه عكس ها به ادامه مطلب برويد.(17 عكس)


موضوعات مرتبط: عكس , ,

|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


يكي از بستگان خدا
ساعت | بازدید : 398 | نویسنده : Behzad | ( نظرات )

 شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي.
پسرک، در حالي‌که پاهاي برهنه‌اش را روي برف جابه‌جا مي‌کرد تا شايد سرماي برف‌هاي کف پياده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شيشه  سرد فروشگاه و به داخل نگاه مي‌کرد.
در نگاهش چيزي موج مي‌زد، انگاري که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب مي‌کرد، انگاري با چشم‌هاش آرزو مي‌کرد.
خانمي که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمي مکث کرد و نگاهي به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقيقه بعد، در حالي‌که يک جفت کفش در دستانش بود بيرون آمد.
- آهاي، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق مي‌زد وقتي آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک  با چشم‌هاي خوشحالش و با صداي لرزان پرسيد:
- شما خدا هستيد؟
- نه پسرم، من تنها يکي از بندگان خدا هستم!
- آها، مي‌دانستم که با خدا نسبتي داريد!
 
 
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت


موضوعات مرتبط: داستان كوتاه , ,

|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


شيخ و مريدان(طنز)
ساعت | بازدید : 454 | نویسنده : Behzad | ( نظرات )

  مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد : یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدای سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی.
شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی. گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند.
حیرانم ازاین عجایب تودرتو***دگران را برق بگیرد مارا جرقه ی پتو!
و مریدان همی گریستند.

براي مشاهده بقيه ي ماجراهاي شيخ و مريدان روي ادامه مطلب كليك كنيد


موضوعات مرتبط: داستان كوتاه , مطالب جالب , ,

|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

آبي يا قرمز؟؟!!

خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 184
:: کل نظرات : 15

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1276
:: باردید دیروز : 1815
:: بازدید هفته : 3098
:: بازدید ماه : 1276
:: بازدید سال : 8100
:: بازدید کلی : 56042